خلوتی برای ساده نویسی

فوبیای من

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۱۲ ب.ظ

امروز به فوبیای سوار شدن هواپیما نه گفتم و با مهندس دانیال سوار شدیم  (البته الان دفعه ششم هست که سوار هواپیما می شم ضمنا دانیال گفت هر کی پرسید کجا می ری بگو داریم می ریم مشهد گفتم باشه دروغ مصلحتی حیف که قول دادم نگم کجا رفتیم ) من فوبیای زیادی دارم که تصمیم گرفتم باهاشون مقابله کنم اجازه بدید یه خاطره تعریف کنم ( یادمه من و مدیر شرکتمون آقای سعادت رفتیم ساختمان اداری شرکت نفت واقع در محل کارمون فک کن 17 طبقه هست ما خداروشکر طبقه 10 کار داشتیم خلاصه مجبور بودم مقابله کنم با فوبیای سوار شدن آسانسور و سوار شدیم طبقه 10 خوش امدید .بعد بخاطر یه امضاء باید می رفتم طبقه همکف ( انتظارهم نداشتم که من بشینم مدیرم کاغذ و برداره بره خودم رفتم دیگه:)  ) هیچی دیگه تمام طبقات و پیاده اومدم پایین  و برگشتم بالا دیدم مهندس سعادت زیر عینکی با یه نگاه خاص گفت کجا بودی گفتم ببخشید دیگه اسانسور خراب بود داشتند تعمیر می کردند مجبور بودم تمام طبقات و پیاده برم ، گفت خسته نباشید و حسابی اذیت شدی ( من و میگی اصلا هم خسته نشده بودم خوشحال هم بودم) بعد چون می دونستم کارمون تقریبا تمامه گفتم مهندس من برم طبقه همکف عابر بانک کار دارم پایین منتظرتون هستم هیچی دیگه گوشیمو در اوردم رمان اسطوره رو باز کردم شروع کردم به خوندن و از پله ها اومدم پایین و رفتم روی صندلی انتظار منتظر مهندس ( عابر بانک هم کار خاصی نداشتم مهندس هم با اسانسور اومد پایین و برگشتیم شرکت ) )))))))  سخته ولی غیر ممکن نیس... الان هم هرچی فکر می کنم یادم نمیاد که فوبیای آسانسور چجوری خودشو غالب کرده بمن!!!دوستان می گن که تو نوجوونی یا بچه گی ات یه اتفاق خاصی افتاده که این ترس ها بوجود اومدن ولی وقتی به نوجوونی هام فکر می کنم می بینم که همش روزهای نترس و همچنین پر شر و شوری میاد تو ذهنم ولی فوبیای آب ( هرچیزی که مرتبط به آب باشه و عمیق کشتی ، دریا، استخر) کاملا یادمه چندسال پیش که می رفتم کنار دریای روستای هاله شنا می کردم ( عمق یک متری البته ) که مثلا شنا کردن یاد بگیرم بعد ناگهان موج شدید دریا رو سرم خراب شد نزدیک بود خفه بشم احساس کردم منفی هزار متر از سطح دریا هستم( حالا نگو که کنار همین ساحل بودما تو موج داشتم غلط می خوردم) بعد متوجه شدم که موج دریا زحمت کشیده منو تا یک قبل از ساحل دریا همراهی کرده نیاز نبود دیگه خودم دست و پا بزنم از دریا بیام بیرون  از اون روز دیگه سعی کردم کلا بیام کنار ساحل بشینم و لذت ببرم و استخر هم سعی می کنم کمترین عمقش شنا کنم . هنوز هم شنا بلد نیستم ولی بازم قدمی خوبی بود


نتیجه اخلاقی 

پ ن : به فوبیاتون نه بگید و دل خودتون رو شاد کنید 

پ ن 2 دروغ مصلحتی گاهی وقتا نیازه

۹۶/۰۸/۲۱
محمد حسین